داستان L

 
داستان Icon.png
 

من از زمانی که از دانشگاه خارج شدم همیشه از نظر مالی موفق بوده ام. من هرگز تصور نمی کردم که یک روز به کمک نیاز داشته باشم. مسلما، من مغرور و فاقد شفقت بودم.  

دنیای من با تولد پسرم و پس از یک طلاق تند و زننده سقوط کرد. من نمی توانستم یک شغل را در حالی که با چنین دوران اخرالزمانی در زندگی ام برخورد می کردم، مدیریت کنم و از این رو تصمیمات بدی گرفتم. تا ان زمان هرگز نگران قرار دادن غذا روی میز نبودم. یک چیز منجر به دیگری می شود، باید بگویم، این یک نعمت در مبدل بود. 

من در بانک مواد غذایی بالارد تصادفا، داوطلب خدمات من در حالی که گرفتن برخی از مواد غذایی رایگان. غذا شگفت انگیز بود؛ سبزیجات تازه، انتخاب پروتئین های مختلف و میوه ها! من به خاطر چنین انتخاب شگفت انگیزی بهتر غذا می خورم. و در حالی که با دیگران از وضعیت مشابه من ارتباط برقرار می کنم، شفقت را یاد می بگیرم، و یاد می بگیرم که به اشتراک بگذارم. این بسیار رضایت بخش است دانستن اینکه ما چنین برنامه دلسوزانه ای داریم: بانک غذا. برای پایان دادن به زباله و توزیع مجدد مواد غذایی به کسانی که به انها نیاز دارند. به طور کلی، این تجربه به من در مورد فروتنی، شفقت، مهربانی و دوست داشتن همسایگان و دوستان خود اموخت. بدون تجربه مهربانی، گاهی اوقات ان را فراموش می کنید. زنده باد!